_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
دوشنبه، ۲۰ خورداد ۱۳۸۱
(June 10, 2002)
☼
º
3:34
×
دو سه ماه ِ گذشته زمان ِ خوبی بود برای ِ کار با HTML. بهونهی ِ خوبی داشتم برای ِ کار نکردن رو برنامههای ِ خودم که میدونم ضرر کردم. کار روی ِ اين Weblog وام داشت که دست ِکم روزی دو سه ساعت با HTML و VBScrip ور برم. اين آخرها هم FrameSet که بهزودي تو ساختار ِ Weblog به کار میگيرماش. پریروز، وقتی داشتم روی ِ ساخت ِ «...مينا...» کار میکردم نياز به چيزی پيدا کردم که اونجا ضروري نبود، اما میدونستم که تو Weblog حتمن لازمام میشه: چه جور يه FrameSet رو باز کنم و تو يکی از Frameهاش برم به يه Bookmark از يکی از نوشتههای ِ پيش (برای ِ من بایْگاني ِ نوشتهها خيلی مهم⁀ئه). يکی دو ساعت کار کردم و خسته شدم. زنگ زدم به يکی از همکارها که تو شرکت HTML کار میکرد و طرح ِ سايت ِ شرکت با اون بود. يکی دو بار مسئله رو براش گفتم تا گرفت چی میخوام. گفت نمیشه و برای ِ اين کار بايد با ASP کار کنم: – «نه! با HTML و Script نمیشه!». داشتم بیخيالاش میشدم. دوباره رفتم سراغ ِ Microsoft Visual Studio .NET Documentation و باز جستوجو... و راه ِ چاره با يه کلک ِ کوچولو پيدا شد. با يه Code ِ سادهی ِ VBScript و بدون ِ نياز به ASP. زنگ زدم: – «با HTML و Scriptنويسي نمیشه، نه؟» ... و آخرش اين بود که – «حالا بگو چی کار کردی؟!»...
اين تازه اولاش⁀ئه. حالا ديگه نوبت ِ ASP.NET⁀ئه. اما بايد يه برنامهئی بچينم که به کارهای ِ خودم هم برسم، دو ماه ديرکرد دارم... بهونهی ِ آرامش و تمرکز نداشتن هم ديگه داره تموم میشه... و آرامش داره کم کم میرسه... میشه؟
º
1:23
×
تو Weblogهايی که هر شب میخونم يکی هست که خيلی مرتب و يکنواخت مینويسه. با اين که زياد هم مینويسه، اما خوندناش برای ِ من زياد وقت نمیبره، چون راستاش رو بخوایْ گاهی دو خط در ميون میخونماش. اين جور خوندن هم گاهی خيلی لذتبخش⁀ئه... اما چيزی که میخوام بگم اين نيست.
تو Weblogها گاهی نامگذاريهای ِ قشنگی میبينم. بيشتر اما به بازتاب ِ معنا و جرقهئی که اسم تو ذهن ِ بيننده میزنه فکر کردهن و کمتر ديدهم Weblogی که آهنگ و زنگ ِ صداها يا همآهنگي ِ واژهها بهونهی ِ نامگذاريش باشه... اما چيزی که میخوام بگم اين نيست.
تو Weblogی که پيشتر گفتم بيشتر از همه چيز اين اسماش⁀ئه که برام خوشآيند⁀ئه و هماين جور بیخود روزی چند بار اسماش رو تو ذهنام تکرار میکنم. البته نه اون جور که به انگليسي نوشتهشده: «Me, Myself & Ehsan» و نه اون جوری که بعضیها به فارسي میگن: «من، خودم و احسان». نه، هيچ کدومشون خوشآهنگ نيست، يا جوری نيست که تو ذهنام بشينه. دوست دارم اين جوري صداش کنم، فارسي و انگليسي، قر و قاتي: «مي⁀و مایْسلف⁀و احسان»... درست اين جور: «mī-yo-māy-sel-fo-eh-sān»... برای ِ خوشآهنگتر شدن اگه يه «خان» يا «جون» تهاش ببندی ديگه معرکه میشه: «مي⁀و مایْسلف⁀و احسانجون»!!!
º
0:20
×
اين Yahoo!Messenger ِ مسخره چند روز⁀ئه ديوونه شده! هر بار Login میکنم «تق تق تق» میزنه و میگه «CaevaPublic is now online»!!!
|