دوشنبه، ۳ تير ۱۳۸۱
(June 24, 2002)
☼
º
03:10
×
سال ِ گذشته، تهران...
– ...اصلن من کار ندارم! تو خودت گمون میکنی سازهئی که طراحيش کردی تو زلزلهی ِ احتمالي ِ ده سال ِ آينده، دووم میآره؟
– حالا کو تا زلزله؟
– نه! شوخي نمیکنم! تو که ديگه میدونی يه زلزلهی ِ شديد زير ِ تهران خوابيده که دست ِکم نيمی از شهر رو ويرون میکنه! اين کار ِ تو که اول از همه میريزه!
– خب، آره! که چی؟
– يعنی چی؟ حالا جون ِ آدمها برات هيچ چي! برات مهم نيست معلوم بشه کارت رو درست انجام ندادی؟ بابا! مسئوليتاش مگه با تو نيست؟
– ببين! مگه خودت نمیگی دست ِکم نيمی از ساختمونها ويرون میشه؟ که ساختمونهای ِ بهْتر از اين هم شايد بريزه؟
– خب؟!
– آخه خره! اون وقت که کسی نمیآد خر ِ تو يکی رو بگيره و ازت جواب بخواد.
– ...؟!