× دريا
پيش از آن که آدمي
اسطورهها—برساختههای ِ پيْدايش و عشق—را
از بافههای ِ رويا (يا هراس) فرافکند،
پيشتر از آن که زمان
از جوهرش سکهی ِ روز دراندازد،
دريا
هماره هستي داشت.
دريا کي⁀است؟ آن بود ِ سرکش کي⁀است؟
آن سرکش و کهن که زمين را
پیْآپیْ پیْ میجود؟
اوقيانوس است و اوقيانوسها⁀است در او،
ورطه است و شکوه،
بخت و باد
هر نگاه به دريا، هر بار، هر نگاه گويی نخستين نگا⁀است
هر بار، شگفتيزا
بی اعتنای ِ بودی ديگر
درخش ِ خورشيد، ماه، غروبهای ِ زيبا
دريا کي⁀است؟
و کي⁀استم من؟
—روز روشن میکند
آنگاه که من بگذرد.