شنبه، ۲ شهريور ۱۳۸۱
(August 24, 2002)
☼
º
02:20
× ... با وحشت صدا را شناختم.
به او نزديک شدم و پرسيدم:
– آقا شما اوروگوئهئي هستيد يا آرژانتيني؟
– آرژانتيني، ولی از سال ِ ۱۹۱۴ در ژنوْ زندهگي میکنم.
جواباش اين بود. سکوتی طولاني برگزار شد. صحبت را از سر گرفتم:
– در شمارهی ِ ۱۷ کوچهی ِ مالاینو، روبهروی ِ کليسای ِ روسي؟
جواب داد که: بله.
قاطعانه گفتم:
– در اين صورت شما اسمتان خورخه لوئيس بورخس است. من هم خورخه لوئيس بورخس هستم. ما در سال ِ ۱۹۶۹ هستيم و در شهر ِ کمبريج.
...
...جواب دادم:
– اگر اين صبح و اين ملاقات خواب است، هر کدام از ما بايد فکر کند کسی که خواب میبيند او⁀ست. شايد به خواب ديدن خاتمه بدهيم، شايد نه. در اين بين ما مجبور ايم خواب را قبول کنيم، همآن طور که جهان را قبول کردهايم، همآن طور که اين امر را قبول کردهايم که به وجود آمدهايم، که با چشم میبينيم، که نفس میکشيم.
با دلهره گفت:
و اگر خواب ادامه پيدا کند؟
...
ديگري مرا در خواب ديد اما بیاعتنا.
...
«ديگري»، خورخه لوئيس بورخس
از «کتابخانهی ِ بابل»، برگردان ِ کاوه سيدحسيني
۲۴ ِ اوت، زادروز ِ يگانهئی از خدایان ِ قصه و شعر:
خورخه لوئيس بورخس (Jorge Luis Burges, 1899–1986).
آغاز ِ زيستنی آکنده از «خواندن، بررسي، سرودن، و مهمتر از همه، بهْتر از همه لذت بردن از شعر».