_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
☼ Wednesday, 9 July 2008 | چهارشنبه، ۱۹ تير ۱۳۸۷
º 01:15
Ø Folded Flags
Rock a bye baby On the tree top When the wind blows The cradle will rock Oh babe, hate to see you fall that way Better speak to the powers that be today
Hey Joe, where you goin' With that gun in your hand? You can take your revenge But you'll still feel bad There must be more to life than lucky strikes And some unlucky ones And folded flags and pipes And drums
I stood in the wings with you Our lives in the hands of a second-rate actor Holding the high ground Of some old stage Oh babe, how do these jaded stars get so far away Will they catch what the moral had to say
Hey Joe, where you goin' With that dogma in your head? You can prove your point But your kids will still be dead Bring down the curtain This soap opera must surely close Before the cold wind blows
Hey Joe, where you going With that gun in your hand You can take your revenge But you'll still feel bad Bring down the curtain This show must close Before the cold wind blows
So rock a bye baby On the tree top When the wind blows The cradle will rock There must be more to life than lucky strikes And some unlucky ones And folded flags and pipes And drums
☼ Saturday, 29 September 2007 | شنبه، ۷ مهر ۱۳۸۶
º 04:28 × ای۟ بحر ِ پرمرجان ِ من!
به⁀الله سبک کن جان ِ من
—اين جان ِ سرگردان ِ من—
از گردش ِ اين آسيا! موْلوي
☼ Tuesday, 10 July 2007 | سهشنبه، ۱۹ تير ۱۳۸۶
º 01:15
× Au Revoir
Hear the wind sing a sad old song It knows I'm leaving you today Please don't cry or my heart will break When I go on my way
Goodbye my love, goodbye Goodbye and au revoir As long as you'll remember me I'll never be too far Goodbye my love, goodbye I always will be true So hold me in your dreams Till I come back to you
See the stars in the skies above They'll shine wherever I may roam I will pray every lonely night That soon they'll guide me home
Goodbye my love, goodbye Goodbye and aurevoir As long as you'll remember me I'll never be too far Goodbye my love, goodbye I always will be true So hold me in your dreams Till I come back to you ...
آدینه، 20 آبان ۱۳۸۴ (November 11, 2005) ☼
º 04:48 × میلان کوندرا؛
کتاب ِ خنده و فراموشي: آری، میدانم. هيچ نمیدانيد دارم دربارهی ِ چه سخن میگویم. زیبایي دیرزمانی⁀است که نیست و نابود شدهاست. زیر ِ پای ِ غوٚغایی که هماره با آن زندهگي میکنيم فرو افتادهاست؛ غوٚغای ِ حرف و گفت، غوٚغای ِ خودروٚها، غوٚغای ِ آهنگها، غوٚغای ِ نمادها. به ژرفيی ِ قارهی ِ آتلانتیس فرو رفتهاست. تنها چیزی که از آن به جا مانده واژهاش است که سال به سال روشنا و درخششاش از دست میرود. [از بخش ِ ۳، بند ِ ۱۷] * تازهگيها داشتم با تاکسي از این سر ِ پاریس به آن سر میرفتم که گیر ِ رانندهئی پرحرف افتادم. شبها خواباش نمیبرد. بیخوابيی ِ ناجوری داشت که از زمان ِ جنگ آغاز شدهبود. ملوان بوده. کشتياش غرق میشود. سه روز و سه شب شنا میکند و سرانجام نجات مییابد. چندین ماه میان ِ مرگ و زندهگي دست و پا میزند و گر چه عاقبت خوب میشود، اما توانایيی ِ خوابیدن را از دست میدهد.
همچنان که لبخند میزد گفت «من یکسهوم بیشتر از شما زندهگي میکنم.»
پرسيدم «و در این یکسهوم ِ اضافي چه میکنید؟»
پاسخ داد «مینویسم.»
از او پرسیدم چه مینویسد.
داستان ِ زندهگياش را مینوشت. داستان ِ مردی را که سه روز در دریا شنا کرد، در برابر ِ مرگ ایستاد، توان ِ خفتن را از دست داد، اما توان ِ زیستن را حفظ کرد.
«برای ِ بچههاتان مینویسید؟ يک تاریخچهی ِ خانوادهگي؟»
خندهیی تلخ زد «بچههایام ذرهیی اهمیت نمیدهند. میخواهم آن را به صورت ِ کتاب منتشر کنم. گمان کنم برای ِ خی۟لیها سودمند خواهدبود.»
گفتوگویام با راننده ، ناگهان بینشی دربارهی ِ ماهیت ِ دلبستهگيهای ِ يک نويسنده به من داد. برای ِ اين کتاب مینویسیم که بچههایمان اهمیت نمیدهند. به آدمهای ِ ناشناس رو میآوریم چون همسرمان در گفتوگو با ما گوشهایاش را میبندد.
شاید بگویید رانندهی ِ تاکسي جنون ِ نوشتن داشتهاست. بگذارید معنای ِ اصطلاحهامان را روشن کنیم. زنی که هر روز نامهیی چهاربرگي برای ِ دلبندش مینویسد جنون ِ نوشتن ندارد؛ او تنها زنی است دلباخته. اما دوست ِ من که نامههای ِ عاشقانهاش را زیراکس میکند که شاید روزی بتواند چاپشان کند، او، دوست ِ من، جنون ِ نوشتن دارد. شوٚق ِ نامهنویسي، یادماننویسي، یا نوشتن ِ تاریخچهی ِ خانوادهگي (برای ِ خود یا خانهگیانمان) جنون ِ نوشتن نیست؛ جنون ِ نوشتن شوٚق ِ کتابنویسي (برای ِ یافتن ِ خوانندهگان ِ ناشناس) است. به این معنا، رانندهی ِ تاکسي و گوته در برانگیختهگي و شوری یکسان با هم شریک اند. آنچه گوته را از رانندهی ِ تاکسي جدا میکند برآیند ِ آن شور و برانگيختهگي⁀است، نه خود ِ آن.
جنون ِ نوشتن (خارخار ِ کتابنویسي) زمانی بیماريی ِ همهگیر میشود که جامعه تا جایی پیش رفتهباشد که بتواند سه چیز ِ بنیادي را فراهم آورد:
۱- رفاه ِ همهگانيی ِ بسیار خوب تا مردم بتوانند نیروی ِ خود را صرف ِ کارهای ِ بیهوده کنند؛
۲- پیشرفت در زمینهی ِ پی۟دایش ِ هستههای ِ کوچک ِ اجتماعي به گونهئی که احساس ِ فراگیر ِ تکافتادهگي را پدید آورد؛
۳- نبود ِ هیچ گونه دگرگونيی ِ مهم در درون ِ کشور؛
در اين باره، به گمان ِ من، فرانسه—کشوری که در آن هيچ رخ نمیدهد و درصد ِ نویسندهگاناش بیستویک برابر ِ اسرائیل است—همهی ِ این شناسهها را دارد. بیبيBibi که گفت هیچ چیز را بهراستي از بیرون درنیافتهاست، بیگمان درست میگفت. اين بیمحتوایي، اين پوچي و بیهودهگي⁀است که به انگیزشی نیرو میدهد که او را به سوی ِ نوشتن میراند.
اما معلول، خود در گونهیی بازگشت به خويش، علت ِ علت میشود. اگر تکافتادهگيی ِ همهگاني دیوانهگي پدید میآورد، دیوانهگيی ِ همهگاني، خود، احساس ِ تکافتادهگيی ِ همهگاني را ژرف و شدید میسازد. اختراع ِ چاپ، در آغاز ِ کار، دریافت ِ دوسویه را افزایش داد. در روزگار ِ جنون ِ نوشتن، نوشتن ِ هر کتاب تأثیری وارونه دارد: هر کس خودش را در نوشتن ِ خود، و در دیواری آینهئي زنداني کردهاست که او را از شنيدن ِ همهی ِ نواهای ِ بیرون باز میدارد. [بخش ِ ۳، بند ِ ۹] برگردان ِ فروغ ِ پوریاوري
(با اندکی ویرایش ِ دوباره)
چهارشنبه، ۹ شهريور ۱۳۸۴
(August 31, 2005)
☼
º
01:10
×
正岡子規 (Masaoka Shiki)
One Hundred Famous Haiku
Selected and Translated into English by: Daniel C. Buchanan, 1977
برگردان به فارسی: ع. پاشايي، ۱۳۶۹
شنبه، 11 تير ۱۳۸۴
(July 2, 2005)
☼
º
04:33
×
- Yes! What would you do? Cut a great road through the law to get after the Devil?
- Yes, I’d cut down every law in England to do that!
- Oh? And when the last law was down, and the Devil turned ’round on you, where would you hide, Roper, the laws all being flat?
This country is planted thick with laws, from coast to coast, Man’s laws, not God’s! And if you cut them down (and you’re just the man to do it!), do you really think you could stand upright in the winds that would blow then?
Yes, I’d give the Devil benefit of law, for my own safety’s sake!
سهشنبه، ۳۰ فروردين ۱۳۸۴ (April 19, 2005) ☼
º 20:19 × دير دير بماندم در اين سرای ِ کهن من،
تا کهنام کرد صحبت ِ دی۟ و بهمن. خسته از آن ام که شست سال فزون است
تا به شبانروزها همیبروم من! *
ای۟ به شبان خفته!
ظن مبر که بيآسود، گر تو بيآسودی، اين زمانه ز ِ گشتن! خويشتن ِ خويش را رونده گمان بر!
هيچ نشسته نه، نيز خفته مبر ظن! گشتن ِ چرخ و زمانه جانوران را، جمله، کِشنده است روز و شب سوی ِ گشتن. نوْ شدهای! نوْشده کهن شود آخر،
—گر چه به جان کوه ِ قارن ای، به تن آهن! *
ای۟ بهخرد! با جهان مکن ستد و داد!
که⁀او بستاند ز ِ تو کلند به سوزن. جستم من صحبتاش؛ و لیکن، از اين کار سود نديدم، از آن که سوده شدم تن. گر تو نخواهی که زير ِ پای۟ بسايدت،
دست نبايدت با زمانه پسودن! گرت جهان دوست است، دشمن ِ خويش ای؛
—دشمن ِ تو دوست است، دوست ِ تو دشمن! گر بتوانی ز دوستي ِ جهان رست،
بنگر!
از خويشتن توانی رستن!؟ وای۟ بر آن که⁀او ز ِ خويشتن نه برآيد؛
—سوخته بادش به هر دو عالم خرمن! دوستي ِ اين جهان، نهنبن ِ دلها⁀است؛
از دل ِ خود بفگن اين سياه نهنبن! ...
ناصر خوسروْ
آدينه، ۵ دی۟ ۱۳۸۲ (December 26, 2003) ☼
º 17:31 × گاهی بد جور حس F1 بودن دارم.
آدينه، ۷ آذر ۱۳۸۲ (November 28, 2003) ☼
º 21:44 × ... گفت: «من میدانم آنچه نمیدانيد».
و نامها را بهتمامي به آدم آموخت...
«در آغاز، خدا آسمانها و زمين را آفريد».
«و زمين تهي و بائر بود، و تاريکي بر روی ِ لجّه، و روح ِ خدا سطح ِ آبها را فروگرفت».
...
«و در روز ِ هفتم خدا از همهی ِ کار ِ خود که ساختهبود فارغ شد و در روز ِ هفتم از همهی ِ کار ِ خود که ساختهبود آرامي گرفت».
«پس خدا روز ِ هفتم را مبارک خواند و آن را تقديس نمود، زيرا که در آن آرام گرفت از همهی ِ کار ِ خود که خدا آفريد و ساخت».
...
«پس خداوند أدم* را از خاک ِ زمين بسرشت»...
...
و أدم هنوز نبود و نبودن بود و عدم بود.
«و خداوند خدا گفت خوب نيست که أدم تنها باشد».
و خداوند خدا گفت خوب نيست که أدم باشد و نبودن باشد، بی زندهگي.
«و خداوند خدا گفت خوب نيست که أدم تنها باشد».
و خداوند خدا گفت خوب نيست که أدم بیتاب ِ بودن باشد، تنها و بی رويا.
«و خداوند خدا گفت خوب نيست که أدم تنها باشد».
«پس برایاش معاونی موافق ِ وی بسازم».
...
و أدم گفت اين من ام: آدم.
«و آدم زن ِ خود را حوا** نام نهاد»،
زيرا که او مادر ِ زندهگي است،
«زيرا که او مادر ِ جميع ِ زندهگاني است».
...
«و آدم، زن ِ خود، حوا را، بشناخت».
... تا آنگاه که به خاک بازگردی که از آن گرفتهشدی
زيرا که تو خاک هستی و به خاک خواهیبرگشت
* Adam
** Ive, Iva, Eve, Eva قرآن، بقره، ۳۰ و ۳۱
سفر ِ آفرينش، ۱، ۲ و ۴
سفر ِ آفرينش، ۳: ۱۹
آدینه، ۹ آبان ۱۳۸۲ (October 31, 2003) ☼
º 04:00 × هنوز و باز و همیشه You're my world, you're every breath I take,
You're my world, you're every move I make,
Other eyes see the stars up in the sky,
But for me they shine within your eyes;
As the trees reach for the sun above,
So my arms reach out to you for love,
With your hand resting in mine
I feel a power so divine;
You're my world, you are my night and day,
You're my world, you're every prayer I pray,
If our love ceases to be,
That is the end of my world for me; |
Sung by Helen Reddy (Also sung by Cilla Black) |
پنجشنبه، ۲۷ شهريور ۱۳۸۲
(September 18, 2003)
☼
º
19:30
× Cover Graphics of the Chris de Burgh Fan Tribute CD 2003
And the winner is Shadi Kharouf!
5 graphic jury members voted among 22 possible graphic designs for their favourite one. Shadi's Design got 30 out of 110 possible points (27.3%). Shadi is 27 years old, originally from Syria, but lives in Kuwait right now.
Congratulations Shadi! So the title of the 4th Chris de Burgh Tribute CD will be "One Planet One Love".
This is Shadi's design, which will be made cover graphics of the Chris de Burgh Tribute CD 2003 :
Wanna know who was 2nd, 3rd, etc.? Wanna see all the designs? Click here!
Chris de Burgh Fan Tribute CD 2003
چهارشنبه، ۱۲ شهريور ۱۳۸۲ (September 3, 2003) ☼
º 18:05 × جايزهی ِ ادبي ِ «بهرام ِ صادقي»
سهشنبه، ۴ شهريور ۱۳۸۲
(August 26, 2003)
☼
º
23:47
× خسته ام...
شنبه، ۱۱ امرداد ۱۳۸۲
(August 2, 2003)
☼
º
04:28
× Chris de Burgh Fan Tribute CD 2003
From: Astrid Nolde-Gallasch
To: Chris de Burgh Yahoo! Group
Sent: Friday, August 01, 2003 10:51 AM
Subject: [cdeb] Tribute CD 2003
Dear all,
I would like to send out a quick reminder about this year's project "Chris de Burgh Fan Tribute CD 2003".
Musicians - you still have two weeks to register a song for the project and over two months to record and submit it!
Graphic Artist - you still have four weeks to submit your design!
What is this project all about?
The CD is an online project that allows singers and musicians worldwide to share their common love for one of the world's most extraordinary songwriters, Chris de Burgh.
Who can participate in the project?
The project is designed for all Chris de Burgh fans, who love to sing and play the songs of their favourite artist. It is a non-profit project, by Chris de Burgh fans for Chris de Burgh fans. Everyone can contribute a song, no matter whether they are professional musicians or non-professional hobby musicians. Graphically talented people can also participate by submitting a cover design to the graphic contest.
How much will the final CD cost?
No money of any kind will be charged for the final CD, other than costs of mailing and materials.
Where can I get more information?
All information about the new tribute project can be found at Chris de Burgh Fan Tribute CD 2003.
Hoping that many of you will participate!
Astrid Nolde-Gallasch Chair, 2003 CdeB Tribute Commitee.
چهارشنبه، ۲۵ تير ۱۳۸۲ (July 16, 2003) ☼
º 00:11 × پيشترها لينکی دادهبودم به يکی از کارهای ِ Bruno Bozzetto: «بايدها و نبايدها در رانندهگي» که عنوان ِ اصليش «Yes & No» بود. يکی از دوستها چن تا از کارای ِ ديگهش رو برام فرستاده که خيْلی ديدني⁀ئه. انگار ايتالياييها هم يه چيزايی ان تو مايههای ِ ما ايرانيها! Olympics | Europe and Italy | Yes & No | Adam
By Bruno Bozzetto
|